fiogf49gjkf0d
در اواسط قرن بيستم، مردي كه قريب صد سال از مرگش ميگذشت، از نو جان گرفت و زنده شد و شهرتي به دست آورد؛ به مراتب بيش از آنچه در زمان حياتش داشت. آثار او به زبانهاي آلماني و فرانسه ترجمه شد و دانشگاه "پرينستون" آمريكا كليهي آثار او را ترجمه و منتشر كرد. در اروپا به مطالعات مفصل در افكار و آراي او همت گماشتند و افكار وي به طور كلي مبدا فلسفههاي تقرر ظهوري معاصر قرار گرفت. او با كمال قوت و با شيوهاي نو و اساسي با سيستم فلسفهي هگل به مخالفت پرداخت و از آن نيز فراتر رفت و به تخطئه و تضليل ارسطو و افلاطون و پيروان اين دو فيلسوف همت گماشت و اين اصل پذيرفتهشدهي ايشان را كه از پايههاي فلسفه طي چندين قرن بود: "بشر حقيقت را در خود دارد و فقط نيازمند آن است كه متذكر آن شود." نادرست اعلام كرد و گفت حقيقت بايد از خارج بيايد، خدا به بشر نه تنها حقيقت، بلكه استعداد قابليت فهم و درايت آن را نيز عطا ميكند. مدار وصول به حقيقت و استعداد آدمي در سير و سلوك به سوي وصول به حقيقت، هر دو مبتني بر موهبت الهي است. بشر آزادي انتخاب دارد و بايد اين آزادي را به كار بندد. آزادي آن است كه بشر همان چيزي باشد كه در نتيجهي عمل خود هست و اين همان كلام و همان نظريه است كه بعدها به صورتي منسوخ از مباني "اگزيستانسياليسم" سارتر قرار گرفت. كتاب حاضر دربردارندهي برخي آرا و نظرات "كييركه گور" در باب فلسفه و معرفي آثار و نوشتههاي وي است.